سیزده بدر

پارسال سیزده بدر مادر بزرگ عزیز ما از پیش ما سفر کرد و به دیار باقی شتافت و خانواده ی ما سال را با یک مسافر واقعی شروع کرد. خدا رحمت کند مادربزرگ راامسال سیزده بدر کنار رودخانه نشسته بودم و یاد روزهایی افتادم که ایشان اولین بار به من سبزه گره زدن و سنگ انداختن در آب را یاد داد. بعد دست بردم و یک سنگریزه داخل رودخانه انداختم و گفتم همه ی سختی ها را مسپارم به شعور برتر او بهتر از هرکسی میتواند آنهارا بشوید و ببرد بعد سبزه گره زدم خدایا من نیت میکنم که امسال برای کره ی زمین اتفاقات نیک بیفتد و من در هرلحظه نشانه ی حضور تورا درک کنم.امسال هم یک مسافر کوچولو داریم که اینبار او راهی کره ی خاکی است البته او هنوز در راه است و احتمالا تا مهر ماه میرسد. امیدوارم برای هستی با خودش خیر و برکت بیاورد. سیزده بدر امسال همه ی خانواده دور هم جمع بودند. و همه باهم خواندیم: 

 سیزده بدر نفاق و بیوفایی بدر. 

سیزده بدر تنبلی بدر. 

سیزده بدرغصه و بیماری بدر. 

سیزده بدر نامهربونیهابدر. 

خدایا چقدر نو شدن قشنگه.و چقدر زیباست که تو هر لحظه نو میشوی.طبیعت هرلحظه نو میشود،هستی هر لحظه نو میشود،خدایا ما را هر لحظه به نور خودت نو کن و در ما جاری باش. آمممییییییییییییییییییییییییییییییییییییییین

نظرات 9 + ارسال نظر
احسان یکشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:29

سلام
حالا این مسافرکوچولو کیه؟ نکنه ماله خودته ناقلا!

سلام آقا احسان گل
نه!غیر مستقیم مال منه
مسافر را خدا به خواهرم بخشیده است

کاوه یکشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 14:10

ای برادر عقل یک دم با خود آر///دم به دم در تو خزان است و بهار

سلام بسیار زیبا و پر از صمیمیت بود.

سلام مرسی که اومدید چه شعر قشنگی متشکرم
به نظر من با عقل، از بهار و خزان فقط گذرش را میبینی ولی وقتی بهار و خزان را حس کنی دیگر خزان را تکرار نخواهی کرد و بهار را جاودانه خواهی کرد.کاش بهار درون را عاشقانه حس کنیم.آمیییییین

احسان دوشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:17

سلام
جالب شد. تا حالا توی پستهایی که نوشته بودی چیزی از خانواده ات نگفتی. اصلا فکر نمیکردم که خواهر هم داشته باشی، آخه رشته من روانشناسیه. میشه بپرسم که این خواهرتون که کوچولو تو راه داره با شما چند سال اختلاف سنی داره؟

سلام بهتره بگیم شما پستهای مربوط به خانواده را نخوانده اید.
روانشناسی!!!!!!!!!
ایشان ۵سال از من کوچکترند و اولین فرزندشان است که اگر خدا بخواهد در انگلیس بدنیا خواهد آمد.البته الان پیش ما هستند

اجادسا دوشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 19:25 http://ajadesa.blogsky.com

سلام فرانک عزیز خوبی یه مدتی بود بی معرفت شده بودم
از این بابت عذر میخوام من بعد از تقریبا ۱ ماه برگشتم و فقط وقت داشتم نظرات و تایید کنم

خوبی خوشی
خیلی دیره ولی چون تبریک نگفته بودم بهت
عیدت مبارک

شاد و سبز باشی همیشه دوست عزیز
به ما هم سر بزن ولی هنوز آپ نکردم

{گل}{گل}{گل}{گل}{گل}{گل}{گل}
{گل}{گل}{گل}{گل}{گل}{گل}{گل}

رضا سه‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 00:05 http://www.giveup.blogfa.com

سلام مثل همیشه ساده وبی ریا نوشتید سال نورو پر از شادابی وسلامتی می بینم براتون به همراه خانوادتون سالی پر بار داشته باشید متشکرم که بهم سر زدین ببخشید دیر اومدم کامپیوترم مشکل داشت موفق وپیروز باشید
سالی پر از اطاعت پروردگار داشته باشید

زنبوردار چهارشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 14:10 http://kelariz1.blogfa.com

مجددا سال نو مبارک
سیزده عید تون هم بدر الن شا الله
خوشحالم فعالیت وبلاگی رو از سر گرفتین
منتظر نوشته هاتون هستم

احسان شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 13:36

سلام
من که پستی با اطلاعات خانوادگی شما پیدا نکردم. میشه یکم از خودتون بگین؟

سلام
نه
شناسنامه ی من نوشته هامه.
شمانشانی از خود ندادید. حتی ایمیل و ....

کلاس دوست داشتنی دوشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 21:46

مثل همیشه به یاد خانم بزرگ هستیم .
در رحمت همیشگی خدا باشد انشاءالله

سلام ژرفا ی سال نو
بدر باد همه ی آن چه خدا دوست ندارد .

[ بدون نام ] یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:17

تا که بودیم نبودیم کسی کشت ما را غم بی کسی
ما که رفتیم همه یار شدن ما که خفتیم همه بیدار شدن
قدر ائینه بدانید که هست نه به آن وقت که افتاد و شکست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد