آخرین لحظات سال۹۰

آخراشه، اسفند تموم شد، همه برای استقبال بهار آماده میشن. 

پیش خودم فکر میکنم سال که یک قرارداد بین ما آدماس چه فرقی بین زمستون و بهار؟ وقتی زمستون می اومد هم آماده شدیم حالا میره بهار میاد برای اون آماده میشیم. همه برای هم آرزو میکنند سال خوبی داشته باشید.آرزو برای یکسال آینده چه جالب بعد من فکر میکنم که از ثانیه ای دیگر خبر نداریم تا یکسال آینده!!!!!!! نمیدونم شاید یکسری از چیزها خیلی کلیشه ای شده مثل تعارفات سال نو. اگه قراردادمون برای زمان ساعت بود چی میشد اونوقت هر ساعت باید به استقبال ساعت دیگه میرفتیم یا اگر ثانیه بود هر ثانیه! اونوقت هر ثانیه جشن میگرفتیم و نو میشدیم. غافل از اینکه الان هم همینطور است هر لحظه جهان نو میشود و ما بیخبر از نو شدن آن غرق در دنیای خودمانیم بعد میگیم ای وای بهار شد همه چیز داره نو میشه. 

من عاشق جشن گرفتن و مهمانی گرفتنم کاش هر لحظه میشد جشن گرفت. البته توی دلمون هر لحظه میتونیم جشن بگیریم و به لحظه ی جدید بگیم قدمت مبارک.اونوقت همیشه سرحال و شادابیم اونوقت مثل بهار که خونه تکونی میکنیم هرلحظه خونه تکونی میکنیم. مثل بهار کینه ها را دور می اندازیم برای هم کادو میخریم. کینه دیگه اصلا وجود نداره تا بهاری دیگه بیاد بهانه ی دیگه.اونوقت همش نعمتهای خدا رو یاد میکنیم و شکر میگیم.

آخر سال

سلام اومدم سر بزنم به دوستان چقدر خجالت کشیدم کلی مطلب جدید دیدم و از اینکه خودم چیزی ننوشتم شرمنده ی دوستان شدم. 

میدونید بعضی وقتها آدمها غرق در خودشون میشن و مجبور میشن سکوت کنند مخصوصا که وقتی میفهمی که در درون چه خبره؟ 

میفهمی که سالها چه چیزهایی را باخودت داری حمل میکنی که از داشتن یکسری از اونها کلی خجالت هم میکشی. حالا بیا درستش کن! 

وقتی خبر نداری که هیچ. 

ولی وقتی خبر دار میشی باید حالا شروع کنی که یکی یکی اونها رو عوض کنی.خدایا کمک خدایا کمک..... 

فکر کنید یک عمری با خودمون خشم و عصبانیت، حسادت، غرور و خودخواهی و هزاران هزار دیگر را باخود حمل می کنیم بعد می خواهیم همه هم ما رو تایید کنند. 

حالا این ها رو پیدا کردیم عوض کردنش چقدر زمان میبره! 

در خودم گم شده ام در خودم سرگردانم خدایا کمک کن از سرگردانی بیرون بیاییم و هر لحظه نو شویم. 

سال نو، نوشدن دوباره ی طبیعت ما را به یاد نوشدن می اندازد ولی آیا فرصت نوشدن همیشه هست؟