خدایادستهامو بگیر

تا تو دستهامو گرفتی راهم از دنیا جدا شد 

توی آغوش تو چشمم به جهانی تازه باز شد 

بغض من از تو شکست و گریه شعر بی صداشد

تا دستهامو گرفتی لحظه از شماره افتاد لحظه های از تو مردن زندگی رو یاد من داد 

 با تو برگشتم به دنیا ای شروع هر دوی ما 

از خودم بریده بودم با تو برگشتم به فردا

بگو وقتی تو نباشی من کجای روزگارم  

بگو بار گریه هامو روی دوش کی بزارم؟ 

من که بی توبا جهانم با خودم کاری ندارم

تا دستهامو گرفتی لحظه از شماره افتاد لحظه های از تو مردن زندگی رو یاد من داد  

با تو برگشتم به دنیا ای شروع هر دوی ما  

ای خدای مهربون ای شروع هر دوی ما دستهامونو رها نکن خدای مهربون از در رحمت و رئفت و مهربانی با ما حرف بزن خدایا ما جز تو هیچکس را نداریم. خودت را از ما نگیر خدایا نفس ما را بگیر بگذار در درون ما فقط تو جاری باشی.

نگاه دیگران

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام و سلامتی الله در ما جاری باشد. اول میخوام از سونیتای عزیزم که مرا تشویق به نوشتن میکند تشکر کنم.

بعد هم به قولی که چند وقته پیش داده بودم عمل کنم و در مورد نگاه دیگران و تاثیرات آن در زندگی مان بنویسم.

هر کدام از ما اگر یک روز خود را بررسی کنیم می بینیم که صدها رفتار و کردار و فکر داشته ایم که درصدی از آن به خاطر نگاه و نظر دیگران بوده است. مثلا نوع لباس پوشیدنمان، حرف زدنمان، خندیدنمان، کار کردنمان و.......

آیا اینکه ما در تمام کارهایمان نگاه دیگران را در نظر داریم خوب است یا بد؟کجاها باید نگاه دیگران را درنظر بگیریم کجا نباید توجهی به نگاه دیگران داشته باشیم؟ مثلا فلان مهمانی لباس تکراری نپوشم بقیه چی میگن؟ میگن نداره و.......

 دختر باید سنگین باشه (بالای صدکیلو) وگرنه  میگن جلفه.

 نباید همیشه بخندی باید جدی باشی تا بگن یک مدیر موفقی.

 به بچه نباید رو داد و.......

 اینها بد هستند یا خوب؟

هر کدام از ما در زندگی هدفها و برنامه های خاصی برای خودمان داریم که اگر آنرا با مطالعه و درست انتخاب کرده باشیم خیلی برایمان مهم است. هر کدام از ما یک طرح الهی و یک ماموریت داریم که برای آن به روی زمین آمده ایم. گاهی نگاه دیگران و نظرات آنها ما را از مسیر زندگیمان دور میکند.

ادامه مطلب ...

تولد با طعم خدا

سلام دیروز تولد من بود 28تیر سال؟ من انتخاب کردم که به روی این کره ی خاکی بیام تا با ماموریتی روی زمین بتونم عشق الهی را در روی زمین یادآوری کنم. از تمام کسانی که بهم زنگ زدند اس ام اس دادند یا به دیدنم اومدند سپاسگزارم.جالب تر از همه صفحه ی نظرات وبلاگم بود که بعضیها بدون اینکه یادشون باشه توی این روز به وبلاگم سری زدند. با چند تا از دوستام که حدود سی نفر بودند رفتیم بیرون من براشون آبدوغ خیار درست کردم.البته با فرمول مخصوص سر آشپز به همه خیلی خوش گذشت. از دیروز کلی از دوستان از پیغمهای بسیار خوبی که از این مراسم داشتن برایم حرف زدند.از جمله اینکه چه ساده چه صمیمی،چه راحت میشه خندید! چه راحت میشه خوش بود!من هم مدام لبخند میزنم و میگم کار خدا بود. امروز یکی از بچه ها خیلی جدی پرسید آبدوغ خیار را چطور درست کرده بودی؟بعد باخنده گفت نگی خدا درست کرده بود دلخور میشم.گفتم نه کار راحتی بود مواد لازم:خیار، سبزی خوردن، کشمش؛گردو؛بادام؛فندق، بادنجان پخته و میکس شده،سبزی محلی شمال،نعناو گل محمدی وگلپر و یک کمی عشق را باهم مخلوط میکنی و سپس دوغ را اضافه میکنی و در آخر همه را میسپاری به خدا تا او خودش بهترین طعم و مزه را در آن جاری کند. او مدیر است و مدبر اوست که همه ی کارهای هستی را انجام میدهد اگر او نخواهد حتی برگی نمیجنبد.واگر او نخواهد تو طعم هیچ چیز را نخواهی چشید حالا دیدی زندگی همش به طعم خداست.

خدا هست؟

یک دعای کودکانه به بهانه شروع بخش «مناجات و دعا»
خدا هست؟ باهاش قرار داشتم

الو ... الو... سلام

کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟

مگه اونجا خونه‌ی خدا نیست؟

پس چرا کسی جواب نمیده؟

یهو یه صدای مهربون! مثل اینکه صدای یه فرشتس، بله با کی کار داری کوچولو؟

خدا هست؟ باهاش قرار داشتم... قول داده امشب جوابمو بده.

بگو من می‌شنوم. کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی؟ من با خدا کار دارم ...

هر چی می‌خوای به من بگو قول میدم به خدا بگم.

صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟

فرشته ساکت بود، بعد از مکثی نه چندان طولانی: نه خدا خیلی دوستت داره مگه کسی می‌تونه تو رو دوست نداشته باشه؟؟

بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روی گونه‌اش غلطید وباهمان بغض گفت: اصلاً اگه نگی خدا باهام حرف بزنه گریه می‌کنما...

بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت؛

بگو زیبا بگو، هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی می‌کند بگو..

دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد وگفت: خدا جون خدای مهربون، خدای قشنگم می‌خواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا...

چرا؟ این مخالف تقدیره چرا دوست نداری بزرگ بشی؟

آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم، ده تا دوستت دارم. اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟
نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم؟ نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟ مثل بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمی‌فهمن.

مثل بقیه که بزرگن و فکر می‌کنن من الکی میگم با تو دوستم مگه ما باهم دوست نیستیم؟ پس چرا کسی حرفمو باور نمی‌کنه؟ خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟ مگه اینطوری نمی‌شه باهات حرف زد...

خدا پس از تمام شدن گریه‌های کودک: آدم، محبوب‌ترین مخلوق من ... چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش می‌کنه... کاش همه مثل تو به جای خواسته‌های عجیب من رو از خودم طلب می‌کردند تا تمام دنیا در دستشان جا می‌گرفت.

کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان می‌خواستند . دنیا برای تو کوچک است ...

بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی ...

کودک کنار گوشی تلفن، درحالی که لبخند برلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت.


منبع: وبلاگ جملات زیبا

نگاه دیگران

بسم الله الرحمن الرحیم  

سلام دوستان عزیز 

نگاه دیگران؟!!!!!!!!! 

شما چقدر درگیر این موضوع هستید؟ 

چقدر نگاه دیگران برای شما مهم است؟ 

چه کارهایی را به خاطر نگاه مردم انجام میدهید و چه کارهایی را انجام نمیدهید؟ 

چه هزینه ای برای قضاوت دیگران در مورد خودتان میدهید؟ 

دلیل اینکه نگاه دیگران برایتان مهم است چیست؟ 

اصلا نگاه دیگران برایتان مهم است؟ 

بهه این سوالات فکر کنید و اگر دو.ست داشتید پاسخهایتان را برای من بفرستید تا چند روز دیگر بتوانیم یک مطلب خوب باهم بنویسیم. 

باتشکر